نقد عکس #۸۴

«نقد عکس» نام یکی از بخش های لنزک است. در بخش نقد عکس، که آخر هفته ها برگزار می شود، ما عکس ارسالی یکی از خوانندگان عزیزمان را منتشر می کنیم و از شما خواهش می کنیم که انتقادات سازنده خود را در مورد آن مطرح نمایید. این یک راه عالی برای یادگیری بیشتر در مورد عکاسی، مطرح کردن دیدگاه ها و نقد شدن عکس خود شماست. در ادامه از شما برای شرکت کردن در این بخش و مطرح کردن نظرتان در مورد عکس نقد شماره ۸۴ دعوت می کنیم.

قوانین ساده این بخش

  • گاهی ما عمدا عکس هایی که بی عیب نیستند را انتخاب می کنیم، پس لطفا با انتقادات سازنده خود به دوستانتان کمک کنید
  • آزادانه هر نصیحتی که می دانید مفید است را مطرح کنید – ترکیب بندی، نورپردازی، ویرایش و…

کاندید این هفته بخش نقد عکس (برای مشاهده سایز بزرگ روی عکس کلیک کنید):

عکس

مشخصات عکس :

  • دیافراگم: f/2.8
  • سرعت شاتر: ۱/۵۰sec
  • حساسیت سنسور: ISO-1000
  • فاصله کانونی: ۴۰mm

عکاس: آقای حمید حکاکی

قصد داشتید چه چیزی را به تصویر بکشید؟

در واقع همین عکس رو قصد داشتم به تصویر بکشم! نوعی صحبت از انسانیست که درون ما زندگی میکنه گاه خیر گاه شر.

لطفا نظر خود را در قسمت نظرات، پایین همین صفحه، مطرح نمایید. شما چگونه چنین صحنه یا عکسی را به طور متفاوتی به تصویر می کشیدید؟ تشکر فراوان از همه عزیزانی که هفته گذشته در این بخش دیدگاهشان را مطرح نمودند.

سازنده ترین نظرات در سایت به شکل برجسته ای نمایش خواهند یافت. شما هم می توانید با کلیک روی این لینک عکس خود را برای بخش نقد ارسال نمایید.

لینک برای به اشتراک گذاشتن این نقد

نقد عکس #۸۴

مروری بر نقد عکس هفته گذشته

دیدگاه برجسته هفته گذشته: مسعود.ن: سلام. عکس فوق العاده ای است و تبریک به عکاس ریتم در هنر بسیار اساسی و ضروری است. به نظر میرسه در تمامی بخشهای هنر اعم از تجسمی و نمایشی و ادبیات بخصوص سینما و موسیقی فقدان عنصر ریتم یعنی شکست همه آنها در قدم اول. ریتم یعنی حرکت . یعنی پویایی. یعنی حرکت به جلو. یعنی احساس آرامش. یعنی دعوت به انتظار. یعنی داشتن یک هدف. یعنی دعوت در یک مسیر. یعنی همراهی. ریتم در ضمیر ناخودآگاه جمعی انسانها بوده و هست. چراکه همه چیز این دنیا بر اساس یک ریتم درونی و برونی شکل گرفته. روز و شب. سال و ماه. ساختار مولکولی دی ان ای . بافت پوسته یک درخت. گلبرگهای کنار هم یک گل. عکس آقای احسان ابرهام نقطه شروع و اثر گذارش در همان اولین قدم ریتم است. ریتمی که در لایه های مختلف به چشم نوازش می دهد. ریتم سنگ قبرها. ریتم ستون های سنگی. ریتم ستونهای گچی . ریتم در سایه روشنها. ریتم در راهروها و ریتم در فضاهای خالی و حتی ریتمی که در نقطه پایانی ریتم مشاهده می شود: ریتمی که شاید زیاد به چشم نیاید و چینش خشت ها و یا سنگها درهمان انتهای راهرو ایجاد یک ریتم ضعیف کرده است. چشم به انتهای می دود. نقطه ای که تاریک است. اما به ناگاه و براساس آنچه به چیزی معین و شاخص در آن تاریکی و روشنیهای آخر راهرو نمی رسیم به سمت بالا حرکت می کنیم در امتداد ستونها و از آنجا یک حرکت طولی انجام می شود و همراه با سفیدی دیواره های گچی در سفیدی و روشنایی حل می شویم و عروج می کنیم. در نگاه اول شاید به عکاس خرده گرفته شود که چرا از تکنیک HDR برای رسیدن به یک هیستوگرام متعادل و روشن شدن انتهای راهرو استفاده نکرده است. اما درست در همین جاست که عکاس برنده می شود. ما قرار نیست به انتهای راهر برسیم. قرار است ما به آسمان برویم. همان کاری که عکاس زیرکانه انجام داده و ما را بسیار هوشمندانه به فضای بالای عکس برده است. وجود هر چیزی دیگر حتی یک انسان در هر کجای عکس به عکس خدشه وارد می کرد. و این انتخاب برای نبودن هیچ جنبده ای در عکس بسیار آگاهانه بوده. هر حرکت جنبده ای در فضای دو سویه حرکتی ریتم بافتها و رنگها و سایه روشنها ما را از رسیدن به بالا و بیرون قاب تصویر و به سمت آسمان مخدوش می ساخت.

نظرات شما

  1. masoud94

    ۱۲ تیر ۱۳۹۴

    سلام
    قطعات مختلف ادبی شامل شعر و یا داستان و…. بر اساس خواستگاه خودشان که همان انتقال راحت تر مقاهیم و احساسات و عواطف است از عنصری به اسم تخیل استفاده می کنند و در تلفیق آن با عناصر دنیای واقعی و بکار بردن قالبهای مختلف صنایع ادبی همچون جناس و استعاره و ایجاز و تلمیح به قوت انتقال مفهوم و مضمون عقلی و حسی اثر می افزایند. در ابتدای قرن بیستم بود و همزمان با شکل گیری سبکهای مختلف هنری همچون امپرسیونیسم و کوبیسم و سمبلیسم عکاسی هم که تا قبل از این بیشتر جنبه های سرگرمی برایش مصور بود وارد دنیاهای جدیدی شد. عکاسی مفهومی Conceptual photography هم از این دوره شروع به شکل گیری کرد.
    در عکاسی مفهومی رگه های خلاقیت و تخیلی بیشتر از دیگر گونه های عکاسی است. لنزک هم در پستهای متعددی عکسهای متنوع و زیبایی از عکس مفهومی قرار داده است. میشا گوردین عکاس روسی است که عکسهای او ما را به یاد تارکوفسکی هموطنش می اندازد که در زمینه عکاسی مفهومی آثار قابل توجهی هم دارد.
    اثر آقا حکاکی را باید جزو عکسهای مفهومی قرار داد. زمینه های تخیل و خلاقیت در عکس قویا وجود دارد. وجود شخص دومی در درون هر شخصی. که تنها با یک نشانه عنوان شده است: انگشتی که از دهان سوژه اثر بیرون مانده است. البته تلقیهای دیگری هم بغیر از این مضمون از اثر می توان کرد مثلا قورت داده شدن یک همنوع یا جایگزینی انگشت بجای زبان یا بازیگویشی که با ترکیب مشارب کارکتر عکس انجام شده است و هجوی که می تواند وجود داشته باشد.
    اثر به لحاظ ایده اثر خوبی است . اما در پرداخت دارای زبان الکنی است. هنرمند حتی با ایده وجودی به اسم وجدان در ضمیر هر شخصی در سطح همان انگشت باقی مانده است و از ابزارهای دیگری برای تقویت این محتوا استفاده نکرده است که این به اثر لطمه زده است. این ابزارها می تواند هر یک از مد های عکاسی و یا حتی فتو شاپ یا کلاژهای دیگری باشد که در لایه های مختلف عکس استفاده شود. مثلا در بکگراند عکس. که در حال حاضر بک گراند عکس سفید است و این سفیدی هیچ کمکی به حس عکاس نمی کند. عکس بسیار کلی است. یک انسان . مشحص هم نیست دارای چه شخصیتی و چه روحیاتی. کلی بودن عکس کار را برای انتقال مفهوم طبعا بغرنج می کند
    عکاس از دو خلاقه برای اثرش استفاده برده است یکی مخفی کردن چشمها و دیگری پوشیده نبودن بدن سوژه. اینکه چشمها حذف شده است دیدگاه خوبی است. چشمهایی که وجدان را نمی بینند و دیگری هم وجدان و شخصیتی که زیر لباس ظاهری هر کسی وجود دارد. اما اثر بصورت کمرنگی به این دو پرداخته است و این مفاهیم بسیار ضمنی و حدسی است. عکاس با شگردهای اساسی تر اگر به این دو جنبه پرداخت می کرد مشخصا عکس از قابلیتهای بیشتر برخوردار بود.
    در پایان ضمن تبریک به آقای حکاکی به خاطر گام نهادن در عکاسی مفهومی و دیدگاه شان خاطر نشان می کنم که عکاسی مفهومی دارای مرارتهای زیادی است پیشنهاد می کنم که مصاحبه های میشا گوردین را بخوانید. در عین حال عکاسی مفهومی دارای شیرینهای خاص خودش است که بغیر از تمامی پیرنگهای عکاسی وارد پیرنگهای شعر و ادبیات و نقاشی و موسیقی هم می شود. که اینها به ماندگاری اثر کمک شایانی می کند.
    با سپاس از لنزک
    مسعود. ن

  2. h_hakaki

    ۷ تیر ۱۳۹۴

    سلام
    ممنون از نظر و نقد دوستان عزیز
    در رابطه با موضوع و ایده ی عکس که خدمتتون عرض کرده بودم در واقع به نفس و انسان درون اشاره کرده بودم وجدانی که درون ماست و گاه ما رو به خیر و گاه به شر تشویق میکنه و البته این ماییم که تصمیم می گیریم و میتونیم این احساس رو ببلعیم یا به نداش گوش بدیم …
    در مورد نحوه ی گرفتن عکس باید عرض کنم بله این کار سلفی هست و دوربین روی دست بوده البته من خودم دوست دارم حالت شونه هارو شاید با سه پایه عکس بهتر میشد اما چون کادر بسته بود دیگه با سه پایه تست نکردم عکس در اطاق در نور عصر و کنار پنجره گرفته شده برای همین سرعت شاتر رو پایین آوردم برای جبران نوردهی
    در رابطه با سیاه و سفید بودن باتوجه به علاقه ای که به عکس سیاه و سفید دارم همیشه جزو گزینه های اصلیم هست اما تست کردم و نپسندیدم.
    اصولا کمی بی حوصله هستم در ادیت در مورد این کار از عکاسی تا خروجی نهایی کمتر از ۲ ساعت طول کشد و قبول دارم کمی میشد رو سایه زیر انگشت بیشتر دقت کرد.
    در رابطه با برهنه بودن هم فکر میکنم اینجوری حرفی که میخواستم بزنم کمی ملموس تر میشه.
    ممنون از وقتی که گذاشتین و ممنون از سایت بسیار خوب لنزک که لطف کردن و عکس رو برای نقد توی سایت قرار دادن.

  3. jafari_jam

    ۷ تیر ۱۳۹۴

    سلام
    مهم ایده است که عالیست، با سیاه و سفید بودن در مورد این کار موافق نیستم، از نظر تکنیکی خصوصا کادر بندی ضعیف است، سرعت شاتر، دیافراگم و ایزو نشان میده که نور محیط کم بوده و همچنین حالت شانه ها نشون میده که سلفی گرفته شده که اگر درست باشه پیشنهادم اینه که در صورت عدم وجود مدل مناسب بهتر بود با سه پایه گرفته میشد
    با آروزی موفقیقت هر چه بیشتر

  4. محمد

    ۶ تیر ۱۳۹۴

    عالییییییییییییییییییییییییییییی.
    کاشک سیاه و سفید بود.

    ولی در کل عالی بود ایدتون .

    موفق باشید

  5. کاوه

    ۶ تیر ۱۳۹۴

    سلام
    ایده ی اولیه خوبه فقط چندتا پیشنهاد دارم که فکر میکنم تاثیر گذاری بیشتری به عکس می داد:
    ۱٫ شاید در قالب سیاه و سفید بهتر میشد ، بخصوص اگر در ناحیه دهان از تناژ روشن تری استفاده بشه تا چشم بیننده رو به سمت مرکز عکس متمرکز کنه و تاکید بیشتری به ایده بده.
    ۲٫ شاید مدل عکس ، لباس میپوشید یا کاری میکرد که موهای روی بدنش خذف میشد(یا با کادربندی مناسب یا میتراشید!) نگاه بیننده رو کمتر پراکنده میکرد.
    در کل ایده ی جالب و تقریباً نویی است.
    تشکر

  6. daamoon

    ۵ تیر ۱۳۹۴

    چون بیشتر از عکاسی با فتوشاپ کار میکنم : سایه ی انگشت با سایه ی بینی همخونی کامل نداره البته فقط جهت تذکر حرفه ای گفتم چون قطعا برای یه مخاطب عام کاملا طبیعی جلوه میکنه و این عیب جزئی اصلا به چشم نمیاد ، در مورد پوشش مدل هم به نظرم بدون پوشش یه جورایی کلاسیک تره هر چند از دیدگاه مد و زیبایی شناسی که رسانه ها القا میکنن مرد باید حد اقل سینه ش رو هرجور شده بدون مو کنه ولی در کل به سلیقه من بدون پوشش برای یه کار مفهومی معمول تره البته در مورد خورده شدن با جناب
    amir_slzd موافقم 🙂 شاید چون مدل یه کم خشک و بی احساس به نظر میرسه و انگشت همینجوره از دهنش اومده بیرون ، همین! یعنی کلا یه کم بی هدف به نظر میرسه و حداقل در مورد من اگه خودتون چیزی نمیگفتید فقط یه انگشت میدیدم که از دهن یه نفر بیرون اومده و بار معنایی چندانی برام نداشت البته تجربه و تخصص مدل هم توی همچین کارایی هیلی خیلی موثره ، ولی سر جمع کار خوبیه و به نظرم هم از نظر عکاسی هم ادیت مایه ش رو دارید که کارای فوق العاده ای انجام بدید ، موفق باشید 🙂

  7. amir_slzd

    ۵ تیر ۱۳۹۴

    با سلام،
    من از عکس احساس میکنم انسانی توسط انسان دیگری خورده شده
    و بیشتر دوست داشتم مدل لباس به تن داشته باشه و چه بهتر که لباس خاصی می بود
    ولی ایده کلی عکس عالیست


لطفا نظرتان در مورد مطلب را در اینجا مطرح نمایید. اگر سوالی دارید، در بخش پرسش و پاسخ مطرح نمایید.

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *